بابایی آسمونیبابایی آسمونی، تا این لحظه: 34 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره
مامانی آسمونیمامانی آسمونی، تا این لحظه: 31 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
پیوند آسمونیمون ♥♥♥♥پیوند آسمونیمون ♥♥♥♥، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
♥مطهره جون♥  عشق ما♥مطهره جون♥ عشق ما، تا این لحظه: 11 سال و 28 روز سن داره
♥♥علی جون♥♥♥♥علی جون♥♥، تا این لحظه: 6 سال و 13 روز سن داره
♥♥محمدعلی جون♥♥♥♥محمدعلی جون♥♥، تا این لحظه: 3 سال و 12 روز سن داره

˙·٠•●♥مطهره وعلی و محمدعلی میوه های بهشتی وهدیه های امام رضا(ع)♥●•٠·˙

دعای باران

امروز مردم شهر قراره جمع بشن گلزارشهدا ودعا کنن برای بارون... سه روزه که خیلیا به این مناسبت روزه گرفتن...توهم دعا کن عزیزم دعا کن امتحانای منم خوب بشه راستی!خییییییییییییییلی دوست دارم شیطون بلای من! ...
15 دی 1393

عید رمضان آمد و...

سلام ,یه سلام گرم وبلند به دختر گلم وهمه دوستای نی نی وبلاگی. اول معذرت بابت اینهمه تاخیر,علتش بزرگتر شدن وشیطون تر شدن مطهره گلیه! عزیزم اگه ازکارات بگم شاخ درمیاری؛تئی خونه خودمون وحتی خونه دیگرون شما رویاباید روی تاقچه پیدا کرد یاروی دراورا وکمدا یاروی میزوصندلی یازیر مبل وتخت.یاتوی حمامی(خیییییییییلییییی حمام دوست داری) یاتوی باغچه یا... خلاصه همه جاهایی که نباید بری میری!!!!!!!! الانم  که ساعت یک ونیمه شبه ومن تونستم بیام تو وبلاگت,تا الان بیدار بودم چون داشتم بعد ازرفتن مهمونا خونه رومرتب میکردم وظرفا رومیشستم ووسایل پیک نیک فردا رو که قراره باعمه مریمت وشوهرش بریم آماده میکردم.... عیدی نوشت:عید فطر رو به اما...
7 مرداد 1393

مهدی جان...

 کاش می توانستم صدای قدمهایت را بشنوم. می دانم آن وقت با هر قدم که نزدیکتر شوی قلبم در سینه ام بیقرارتر می تپد و شاید هم... شاید اکنون به من نزدیک باشی آن قدر نزدیک که بدانی چه چیزی برایت می نویسم و یا تا من فرسنگ ها فاصله داشته باشی اما می دانم این فاصله ها هرچند هم زیاد باشند نخواهند توانست مانعی شوند تا صدایم را نشنوی و به های های غریبانه ی گلوی بینایم گوش نسپری! هرشب برایت دعا می کنم منتظر می مانم تا یک شب فضای دلگیر و دلهره آور خوابهایم را با نور چشمانت روشنی بخشی. از هر کوچه ی شهرمان که بگذری صدای غریبانه و محزون کسی ترا می خواند. کاش شبی از جلوی خانه ی ما عبور کنی آن وقت خواهی شنید مویه های غریبانه ای که ترا می خوانند و ن...
22 خرداد 1393

بی خوابی!

سلام دخمل گلم,خوبی عشق مامانی؟ الان که دارم این پستو میذارم ساعت00:09 بامداده,ومن مثل یه خانوم خوب دارم درس میخووونم!!!!! هرچی هم ازاول ترم درس میخونی بازم باید آخرش شب قبل امتحان احیا بگیری!!!نمیدونم قضیه چیه؟! این روزا خیییییییییییییییللللللللللللللییییییییییییییییییییی یانمک شدم عسیسم!اینقدر شیطون وخوشمزه شدی که بیشتر وقتم باتو پرمیشه وبازی کردن وقصه خوندن وبدو بدو کردن وقایم موشک و...که تایم ارای خونه اول صبح پیش از بیدار شدن شماست وزمان درس خوندن وکارم آخرشب بعد ازخوابیدن شما!!! خیلی دوست دارم نفس مامان! خیلی دلم میخواد از بانمکیهات بگم اما وقت ندارم.            &...
9 خرداد 1393

وقتی دخترکم,کچل میشود!!!!

سلام عزیز دل مامانی چهارشنبه هفته پیش بالاخره باتلاش فراوان برای راضی کردن من ,بابایی موهاتو ازته کوتاه کرد. قربونت برم دخمل کشل من!!! دووووووست داریم مطهره نازنینم! مامان نوشت:شاید عکسای بدون موهاتو تویه پست فقط واسه خودت گذاشتم. ...
18 ارديبهشت 1393

درس خوندن من!

الان داشتم مثلا درس میخوندم ویکم خواستم به خودم استراحت بدم واومدم نی نی وبلاگ... اینهم ازحکایت این روزهای ما!! مطهره الان خوابیده,همسری رفته سرکار,خونه مامانم اینا هستیم واینکه فردا کلی مهمون داریم.یعنی در اصل یه جلسه هفتگیه که 5تازوج هستیم که تشکیل میدیم (البته 4تازوج ویه دونه فرد چون ما سه نفریم!! )وفردا نوبت منزل ماست! فقط اومدم یه سلام وعرض ادب کنم وبرم, دوست دارم دختر نازنینم! ...
1 ارديبهشت 1393