السلام علیک یا فاطمه(س)...
این خانه را به جز مَلَکان در نمی زنند
جز حوریان به دور و برش پَر نمی زنند
آری به هیچ مسلک و دینی و مذهبی
کس را به جرم عشق به دلبر نمی زنند
یا لااقل مقابل چشمان کودکی
دیگر چنین به صورت مادر نمی زنند
پروانه را که بال شکسته است این چنین
آتش به بالهاش ز مُجمَر نمی زنند
گیرم زنی به خاطر مَردش تلاش کرد
اور را درست محضر همسر نمی زنند
مردانشان به جسم گلش چَنگ می کشند
زنهایشان به خانه او سر نمی زنند
محسن کُشان شهر مدینه که باب شد
بر نیزه هایشان سر طفل رباب شد
فضه ، بیا و عاشقی ام را نظاره کن
از زیر پا تلاش نجات ستاره کن
فرصت نداد چادر خود را به سر کنم
فرصت کم است ، زود بیا فکر چاره کن
فضه بیا و چادر من را درست کن
من را کمک برای حضور دوباره کن
بامن بگو کدام طرف می بَرند علی؟
فضه بجنب زود بیا و اشاره کن
قدّم دگر نمی شود انگار صاف و راست
فضه تو راه رفتن من را ادراه کن
ایام آخر است بیا خس خس مرا
بین نفس نفس زدن من شماره کن
فضه بیا و جسم نحیف مرا ببر
آری کمک به این تن پراز نگاره کن
تنها نه قلب فاطمه پر غم نموده اند
یک یل ز خیل کرببلا کم نموده اند